سرودي در بهار شعر و شاعری
نویسنده : kbb - ساعت 2:45 روز دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,

پرستوهاي شب پرواز کردند

قناري ها سرودي ساز کردند

سحرخيزان شهر روشنايي

همه دروازه ها را باز کردند

شقايق ها سر از بستر کشيدند

شراب صبحدم را سرکشيدند

کبوترهاي زرين بال خورشيد

به سوي آسمان ها پر کشيدند

عروس گل سر و رويي بياراست

خروش بلبلان از باغ برخاست

مرا با اين سبکبالان سرمست

سحرگاهان زهر در گفتگوهاست

خدا را بلبلان تنها مخوانيد

مرا هم يک نفس از خود بدانيد

هزاران قصه ناگفته دارم

غمم را بشنويداز خود مرانيد

شما دانيد و من کاين ناله از چيست

چه دردست اين که در هر سينه اي نيست

ندانم آنکه سرشار از غم عشق

جدايي را تحمل مي کند کيست

مرا آن نازنين از ياد برده

به آغوش فراموشي سپرده

اميدم خفته اندوهم شکفته

دلم مرده تن و جانم فسرده

اگر من لاله اي بودم به باغي

نسيمي مي گرفت از من سراغي

دريغا لاله اين شوره زارم

ندارم همدمي جز درد و داغي

دل من جام لبريز از صفا بود

ازين دلها ازين دلها جدا بود

شکستندش به خودخواهي شکستند

خطا بود آن محبت ها خطا بود

خدا را بلبلان تنها مخوانيد

مرا هم يک نفس از خود بدانيد

هزاران قصه ناگفته دارم

غمم را بشنويد از خود مرانيد

 

فریدون مشیری

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: